...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

لیلا کردبچه

صبح است
صبح خیلی زود
وبیدارشده ام تادوست داشتنت را
زودتر از روزهای قبل
شروع کنم


محمدعلی بهمنی

ﭘﮋﻭﺍﮎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺸِﻨﯿﺪم
ﺍﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺻﺪﺍ
ﻫﺮﭼﻪ ﺻﺪﺍ
ﻫﺮﭼﻪ ﺻﺪﺍ #ﺗﻮ....


جلال حاجی زاده

پاییز...
یک نوار کاست قدیمی است
که یک طرفش
با صدای باران پر شده
یک طرفش با صدای تو ...



محمدعلی بهمنی

در من
غزلی اینک
دنبال #تو
می گردد

ای آنکه
#تو را دیدن
انگیزه ی گویایی ست...



فاضل نظری

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم


بیدل

زبانِ حالِ عاشق گر دعایی دارد، این دارد؛
که یارب مهربان گردان دلِ نامهربانش را




سعدی

دیگران چون بروند از نظر،
از دل بروند
تو چنان در دل من رفته،
که جان در بدنی


دهلوی

دل ز تن بردی و
        در جانی هنوز...
دردها دادی و
        درمانی هنوز...!


لیلا کردبچه

و کسی که تورا
دیده باشد
پاییز های سختی
خواهد داشت.

نیکی فیروزکوهی

تمامِ حرف من این است
کاش آدم ها یاد بگیرند
که عشق
پدیده ای حس کردنی است
نه فکر کردنی

مولانا

تو  را  که  عشق  نداری
تو  را  رواست
بِخُسب

فاضل نظری

ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ ؛
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ؛
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ
ﺩﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ . .!

عرفان نظر آهاری

"تو" صبح باش ...!
من تمام شب های تاریخ را
تاب می آورم ...!



مولانا

بیا جانا که امــروز آنِ مایی
کجایی تو؟
کجایی تو؟
کجایی؟
به فرّ سایه ات چون آفتابم
همایی تو
همایی تو
همایی

مولانا

صبر پرید
        از دلم
               عقل گریخت
                            ازسرم
تا به کجا
       کشد مرا
              مستی بی
                       امان تو ...!!!


مولانا

شیوهٔ عشق خویش و بیگانه یکیست
آن را که شراب وصل جانان دادند
در مذهب او کعبه و بتخانه یکیست

سید علی صالحی

تمام ترسم این است
که یک شب
بخواهی که به خوابم بیایی ومن
همچنان به یادت
بیدارنشسته باشم...!



مولانا

نکندفکر کنی...
در دل من ، یاد تو نیست...‌
گوش کن ، "نبض دلم"
زمزمه اش باتو یکیست....


مولانا

هم به وَفا با تو خوشم
 هم به جفا با تو خوشَم
نی به وفا ، نی به جفا
بی‌تو مَبادم سفری ...

مولانا

جانم
 آن لحظه که غمگینِ تو باشم ؛ شادست...

مولانا

چو سلامِ تو شنیدم ز سلامتی بریدم
صنما ! هزار آتش تو در آن سلام داری...

عباس حسین نژاد

از تو

شبی جا مانده در من
که هرگز صبح نخواهد شد،،،


حسین منزوى

تقویم را معطل پاییز کرده است
در من مرور باغ همیشه بهار تو...


فاضل نظری

کاری به کار عقل ندارم، به قول عشق

کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا

گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست
ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا ؟!


مریم پورقلی

هر صبح آمدنت را
 بر من تازه تر کن
من به صبحهای بودنت
 عادت کرده ام...



حامد نیازی

صبح ها
خورشید بیدارم میکند
تا با هم
دنبال تو بگردیم
درکدام مغرب آرمیده ای که
در هیچ مشرقی
طلوع نمیکنی..



مولانا

نـشٖـانـم‌ بـی ‌نـشـان ‌بـاشـد مکـانـم لامکـان ‌ بـاشـد
نه‌ تن‌ باشد نه‌ جان‌ باشد که‌ من‌ خود جان‌ِ جانانم



سعدی

گو شَمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که " تو " در کنار باشی روزَست...



مولانا

هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس
زانسان شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

ای مرغ خیال سوی او کن گذری
وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس


حافظ

بر سر تربت من
با می و مطرب
    بنشین


  تا به بویت

 ز لحد رقص کنان
   برخیزم...