...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

عباس کیارستمی

چه دشوار است
تماشای قرص ماه
به تنهایی...


اخوان ثالث

ناگهان دٖر  کوچه  دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را

گفته بودم  بعد ازین  باید  فراموشش کنم
دیدمش  وز  یاد  بردم گفته های خویش را



مولانا

دیگرانت عشق می خوانند ومن....
سلطان عشق
ای توبالاتر ز وهم این وآن ؛
بی من مرو....


اگر یه سوئیت تو هتل ریتز بهم بدی، نمی خوامش
جواهرات شنل هم باشه ، نمی خوامش
اگر یه ماشین لیموزین بهم بدی،می خوام چیکار؟
اگر برام خدمه استخدام کنی،می خوام چیکار؟
یا یه کاخ تو نوشاتل ، نمی خوامش
اگر بهم برج ایفل هم بدی، می خوام چیکار؟

من عشق می خوام، شوق می خوام و یه روح باز
این پول تو نیست که منو شاد خواهد کرد
من میخام با یک دست روی قلبم بمیرم
بیا با هم بریم، بیا آزادی رو کشف کنیم
همه تعصب ها رو فراموش کن

به حقیقت من خوش آمدی

من از ادب خیلی زیادت خسته شدم، نمی توانم تحمل کنم
من میخوام با دست غذا بخورم، من اینجوریم
من بلند حرف میزنم و بی رودربایستی، معذرت می خوام

بیا دو رویی رو بزاریم کنار ، من ازش بیزارم
از کنایه ها و حرفا خسته شدم
به من نگاه کن، حتی ازت عصبانی هم نیستم ، من اینجوریم

من عشق می خوام، شوق می خوام و یه روح باز
این پول تو نیست که منو شاد خواهد کرد
من میخام با یک دست روی قلبم بمیرم

H...

ای قوی سفید، دلبر ناز
معشوقه خوش مشرب تن ناز

سخت است بدون تو پریدن
با بال شکسته پر کشیدن

در بستر تو شبی رمیدم
گرمای وجود تو چشیدم

خورشید حضورت چه فروزان
آغوش تو چون چشمه جوشان

لعل لبت از جنس می ناب
مستم من از مایع بی آب

امشب همه شب خواب سرم رفت
شبگرد دلم سوی قلم رفت

بیتی دو سه در مدح تو گفتم
از خستگی و فراق خفتم

تا شب به سحر رسد چو سالیست
بی تو بر من ثانیه ماهیست

H...

با نوش لبت دهی مرا سوق

بر خواندن بی گدار و با ذوق


یک بیت صدای نم باران

یک  بیت صدای دل حیران


همچون غزلی کنار آبم

سودای نفس کشیدن حبابم


آواز قدم نهادن آب

بر روی لطافت شب و خواب


ای قوی سفید شب ندیده

از لعل لبت گلی نچیده


تا چند کشم حجر حضورت

جانم به فدای تار مویت


آغوش دلت چه باز مانده

سیمین تنت چه ناز مانده


باشد گلی از لبت بچینم
عریان دو شمامه ات ببینم

H...

ای تازه ترین تازه به دوران
تخت تکیت  مایه حیران

همچون غزل صبح بهاری
از مایه چو برج زهر ماری

یک روز نشد راه صداقت
پیدا زنگاه و سبک کارت

ای کاش تورا چشیده بودم
وصل تو به جان خریده بودم

H...

نگاه میکنم به تو
از این دریچه  غریب
ولی تو با طبیعتت
مرا همی دهی فریب
 
نگاه میکنم به تو
دوباره ، با کمی طمع
ولی تو با نگاه خود
به حس من دهی ولع

نگاه میکنم به تو
به چشم مرد زندگی
ناگاهی از جنس طمع
ولی پر از شوریدگی

نگاه تو پر از قضاء
نگاه من پر از قدر
ولی چه سود جسم تو
نمیکند یاری  دگر ...

چه جذب میکند مراااا
وجود نافع تنت
خطای دید من که نیست
درود بر آفریدنت

چه جذب میکند مرا
سرخی گونه های تو
انار ساوه کی رسد
به رنگ بی ریای  تو

چه جذب میکند مرا
لبان چون شهد گل ت
کجا تواند این عسل
رسد به شیرین لبت

چه میشود تورا کنون
شوی قرین و مست گون
بری به گرمی تنت
مرا به حالت جنون

تو دست بر قلم بری
منم قلم به دستم هست
تو چهره میکشی و من
کنم توا به شعر مست

مصور از وجود تو
به صفحه میکشد قلم
خیال دارد از تنت
به فکرم  آرد این صنم

چه میشود دهی نعم
به مزد شعر بی قلم
یکی دو بوسه از لبت
کمی زیاد شیر گرم

همیشه میکشد غزل
سخاوتم به سادگی
تو را به جرم به بیش و کم
مرا به شوق بردگی