...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

H...

با نوش لبت دهی مرا سوق

بر خواندن بی گدار و با ذوق


یک بیت صدای نم باران

یک  بیت صدای دل حیران


همچون غزلی کنار آبم

سودای نفس کشیدن حبابم


آواز قدم نهادن آب

بر روی لطافت شب و خواب


ای قوی سفید شب ندیده

از لعل لبت گلی نچیده


تا چند کشم حجر حضورت

جانم به فدای تار مویت


آغوش دلت چه باز مانده

سیمین تنت چه ناز مانده


باشد گلی از لبت بچینم
عریان دو شمامه ات ببینم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.