...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

...

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟...

حسین منزوى

شب اگر باشد و می باشد و من باشم و تو
به دو عالم ندهم ، گوشه ی تنهایی را

سجاد شیرازیان

چه حالی بهتـر از آن
که بـه پیشت بغض می آرم

تـو هم با شانه ات
اقلیم باران خیز مَـن باشی .. !

سعدی

رنجورِ عشق بِه نشود

جز به بوی یار...

افشین صالحی

گاهی
   آدمی 
       دلش
           فقط
 یک دوستت دارم میخواهد
                         که نَمیرد ...!
                                   که نمیرد ...!!

مولانا

عید نمی‌دهد فَرح
بی‌نظر هلال تو


مولانا

یاد تو کنم دلم تپیدن گیرد
خونابه ز دیده‌ام چکیدن گیرد

هرجا خبر دوست رسیدن گیرد
بیچاره دلم ز خود رمیدن گیرد

علیرضا اسفندیاری

تصویرت را
در آب دیدم
آمدم در آغوشت بگیرم
غرق شدم..


...

یک زن اگر بخواهد
حتى مى تواند
با صدایش
تو را
در
آغوش بگیرد

رهی معیری

گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است
دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم

نامحرم من! محرمی و کار تمام است



مولانا

نیست مرا،

جز تو دوا
ای تو،
دوای دلِ من ..!


مولانا

بیمار غمم

عین دوایی تو مـرا ...

مولانا

مستِ مستم .. لیک مستی دیگرم
امشب از هر شب ، به "تو" عاشق ترم

راست گویم ، یک رگم هشیار نیست
مستم اما .. جام و می در کار نیست



سعدی

از هر چه
در خیالِ من
 آمد نکوتری ...



سهراب سپهری

و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که ؛
غرق ابهامند...




ژیلا نوشین فر

برای بوسیدنت
بر سر پنجه
بلند می شوم.
برای رسیدن به هر قله ی آرزو
باید صعود کرد.



مولانا

از جمله طمع
بریدنم آسانست
الا ز کسی 
           که جان ما
                       را جانست

هادی رسولی فر

از ماه گرفته تا به ماهی
از کوه گرفته تا به کاهی
بگذار که جای بماند این عشق
چون آب برای سرخ ماهی

آنتوان دوسنت اگزوپری

شازده کوچولو گفت: شاید باورت نشه!
گل با تعجب پرسید: چیو؟
شازده کوچولو گفت: اینکه بعضی شبا
میشه نخوابید
و تا صبح به تو فکر کرد...



...

پیراهن تو

       امن ترین

                 جای جهان است


مولانا

امروز چنان مستم
‎کز خویش برون جستم
‎ای یار بِکش دستم
‎آنجا که تو آنجایی




محمد عبداللهی

داستان زندگی ام

        نیازمند سکانسی است، ناب!

                مثل لحظه در آغوش کشیدن تو!





سعدی

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت...
آنچه در خواب نشد، چشم من و فکر تو بود

مولانا

شمع رخ او بس است در شب بی‌گاه من...

حافظ

توبه کَردم
که نبوسم لَبِ ساقی و کُنون

می‌گزم لَب
که چرا گوش به نادان کَردم...


هادی رسولی فر

بخواب آسوده خاطر در خیالم
که تا صبح سحر بر خود ببالم...

...

برایت
بوسه آوردم
برایم
ناز بنیان کن...

...

از تو پر است خانه،
حتی اگر نباشی ...!

...

روزها در فکر و
شب ها
خواب میبینم
شما را .. !
خواب شب
بیهوده است
بیدار می خواهم
شما را....

مولانا

من شبم

 تو ماه من
 بر آسمان
 بی من مرو!

شهریار

ای که گاهت سرِ ناز است و گهی روی نیاز
من  همان روی نیازم که سرِ نازم نیست...